بی خواب اما غرق در خواب

بی خوابی

**** گرت چون آفتاب این درد باشد **** ****ز بی خوابیت رویی زرد باشد****
يكشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۱۹ ب.ظ

یه پاتو ورچین...!

این روزها و این شب ها حجم اطلاعاتی که به مغزم وارد میشه خیلی زیاد شده. دچار تشتت فکری شدم. تشتت فکری یه بیماریه که بعد از انشراح ذهنی بوجود میاد. وقتی هی انشراح ذهنی پیدا کنی، هر روز (بخون هر شب!) ذهنت منشرح بشه، بعد از 20 روز اینطوری میشی دیگه! حالا هی دبیر جبهه میگه یه پاتو بردار برادر! اما این ذهن منشرح شده ی متشتت که خر  فهم نمیشه باید چه کار کنه! خودش هم اینقدر میفهمید که باید یه پاش رو برداره (هر چند این قدر هم نمیهمید!) اما مسئله اینه که کدوم رو!
بگذریم...
نمی دونم این راهی که میرم راه منه یا نه. اما از کجا میشه فهمید؟ بالاخره باید یه راهی رو رفت دیگه. باید به حرف یکی گوش داد بالاخره. ما هم به حرف دبیر جبهه ی عزیز گوش می کنیم و می نویسیم و می نویسیم. اگر میشد می گفتم عواقبش رو باید خودش گردن بگیره اما چه کنیم که آن دو کاتب این حرفها به گوششون نمیره و به محض اینکه شروع به نوشتن می کنم آنها هم شروع می کنند به نوشتن!

پسنوشت اول --> همین جا و در همین لحظه توبه می کنم از این ها که نوشتم! هر چند فکر کنم غیر از چهار نفر کسی کاملا ملتفت منظورم از بعضی کلمات نشه، اما در کل هم از آن چهار مخاطب خاص هم از باقی مخاطبان گرامی که احیانا از سمت دبیر جبهه یا از 598! گذرشان به این بن بست می خورد حلالیت می طلبم که وقت گرانبها را صرف خواندن خروجی ذهن منشرحم کرده اند!

پسنوشت دوم --> این شبها همه بی خواب شدن. استاد می گفت آدم ها به اندازه ی مساله هاشون ارزش دارن. دعا می کنم مساله های مردم مساله های بزرگی بشن. از همون مساله هایی که بزرگ ما به خاطرش تمام سال بی خوابه چه برسه الان. هر چند که جنس مساله های خودم تو این چند شب داره یه فرقایی می کنه.

پسنوشت اصلی --> این شب ها دعا یادتون نره. هم برای من، هم برای همه، هم برای او...



نوشته شده توسط بی خواب
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
بی خوابی

پیام های کوتاه
  • ۱۸ ارديبهشت ۹۳ , ۲۰:۰۱
    دعا
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

بی خوابی

**** گرت چون آفتاب این درد باشد **** ****ز بی خوابیت رویی زرد باشد****

یه پاتو ورچین...!

يكشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۱۹ ب.ظ

این روزها و این شب ها حجم اطلاعاتی که به مغزم وارد میشه خیلی زیاد شده. دچار تشتت فکری شدم. تشتت فکری یه بیماریه که بعد از انشراح ذهنی بوجود میاد. وقتی هی انشراح ذهنی پیدا کنی، هر روز (بخون هر شب!) ذهنت منشرح بشه، بعد از 20 روز اینطوری میشی دیگه! حالا هی دبیر جبهه میگه یه پاتو بردار برادر! اما این ذهن منشرح شده ی متشتت که خر  فهم نمیشه باید چه کار کنه! خودش هم اینقدر میفهمید که باید یه پاش رو برداره (هر چند این قدر هم نمیهمید!) اما مسئله اینه که کدوم رو!
بگذریم...
نمی دونم این راهی که میرم راه منه یا نه. اما از کجا میشه فهمید؟ بالاخره باید یه راهی رو رفت دیگه. باید به حرف یکی گوش داد بالاخره. ما هم به حرف دبیر جبهه ی عزیز گوش می کنیم و می نویسیم و می نویسیم. اگر میشد می گفتم عواقبش رو باید خودش گردن بگیره اما چه کنیم که آن دو کاتب این حرفها به گوششون نمیره و به محض اینکه شروع به نوشتن می کنم آنها هم شروع می کنند به نوشتن!

پسنوشت اول --> همین جا و در همین لحظه توبه می کنم از این ها که نوشتم! هر چند فکر کنم غیر از چهار نفر کسی کاملا ملتفت منظورم از بعضی کلمات نشه، اما در کل هم از آن چهار مخاطب خاص هم از باقی مخاطبان گرامی که احیانا از سمت دبیر جبهه یا از 598! گذرشان به این بن بست می خورد حلالیت می طلبم که وقت گرانبها را صرف خواندن خروجی ذهن منشرحم کرده اند!

پسنوشت دوم --> این شبها همه بی خواب شدن. استاد می گفت آدم ها به اندازه ی مساله هاشون ارزش دارن. دعا می کنم مساله های مردم مساله های بزرگی بشن. از همون مساله هایی که بزرگ ما به خاطرش تمام سال بی خوابه چه برسه الان. هر چند که جنس مساله های خودم تو این چند شب داره یه فرقایی می کنه.

پسنوشت اصلی --> این شب ها دعا یادتون نره. هم برای من، هم برای همه، هم برای او...

۹۲/۰۵/۰۶ موافقین ۱ مخالفین ۰
بی خواب

نظرات  (۰)

چشم انتظار نظرات مثبتتان هستیم!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی